فردا شکل امروز نیست

یا من یعطی من سئله

دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۱۶ ق.ظ

۱.مینشینم به پیکان زدن،می نویسمش.از اضطراب می رسم به خشم.به غم.

می آیم غم را پیگیری کنم می رسم به خشم.می پرسد خشم از کی؟از کدوم تخلف؟ 

۲.کارهایم را انجام نداده ام.دارم توی ذهنم دنبال سناریویی میگردم که وقتی برایش میگویم بهم حق بدهد.بی انکه احساس ناامنی توی رابطه مان ایجاد کرده باشد؛من اما سعی دارم توجیه خوبی برایش بیاورم.توجیهی که انقدر پررنگ باشد که خودم را هم مجاب کند دیگر به کم کاری ام فکر نکنم.

میشناسمش این اژدهای هفت سر را.این غول بی شاخ و دم را‌.حالا آن اسیر شجاع را از پستو کشیده ام بیرون و عنان کارها را داده ام دست او.

سال هاست برایم نقشه میکشد.مسائل را طور دیگری تصویر می‌کند،زود می بردم توی نقشی که نخواهم مبادا به کار و اصلاح آن فکر کنم.وقتی انجام نمیدهد و کم کاری میکند فراری ام می دهد.از او می ترسم و از خودم و ترس هایم به تو پناه می‌آرم...

پراکنده میگویم،نوزاد عزیز خوابیده و فقط می خواستم بنویسم که یادم باشد من ایستاده ام و دستم توی دست های تو است. حداقل میخواهم اینطور خیال کنم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۲۷
فاطمه سادات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی