فردا شکل امروز نیست

تعطیلات زمستانی ۱

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۱۹ ق.ظ

مثلا قرار بود الانا رسیده باشیم و بریم وسایلمون رو بزاریم بریم حافظیه و صبحانه و ...،تا ساعتی که هتل رو تحویل بدن.

الان اما من توی اتاق پسرکم دراز کشیدم کنارش که ۴ ساعت یکبار، دمای تن نازک و نازنینش رو چک کنم و اگر لازم بود بهش دارو بدم.

از اولاش که حرف سفر شد و رفتم اب و هوا رو دیدم و دیدم که شیراز حسابی بارونه این روزا،یکم تردید کردم، میل به استخاره داشتم،اما گفتم هرچی باشه سفره،نهایتا کل تایم تو هتل استراحت میکنیم و خوش میگذرونیم.

دیروز صبح که با بیحالی بیدار شد و اولین تب زندگیش رو بعد از بیماری ویروسی نکبتی که تازه از سرگذرونده تجربه می کرد،خدا رو شکر کردم که توی سفر اینطور نشد.خدا رو شکر کردم و عجیب احساس کردم که خیری توش بوده که این سفر کنسل شده.حالا من اینجام و همسر توی اتاق خودمون خوابیده و دیشب از فرط خستگی نشد حتی یک کلمه با هم حرف بزنیم.

دوس دارم که خوش باشیم این هفته. دوست دارم خستگی همسر جاشو بده به روحیه ی تازه ای که برگرده سر کاراش.دوست دارم هانی زود خوب بشه و بریم تهران حداقل یکم بگردیم.دوست دارم فضای خونه شاد و مرتب باشه این روزا،اما میدونی از اون طرف هم محتاج رها شدنم....

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۱۲
فاطمه سادات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی