تعطیلات زمستانی ۱
مثلا قرار بود الانا رسیده باشیم و بریم وسایلمون رو بزاریم بریم حافظیه و صبحانه و ...،تا ساعتی که هتل رو تحویل بدن.
الان اما من توی اتاق پسرکم دراز کشیدم کنارش که ۴ ساعت یکبار، دمای تن نازک و نازنینش رو چک کنم و اگر لازم بود بهش دارو بدم.
از اولاش که حرف سفر شد و رفتم اب و هوا رو دیدم و دیدم که شیراز حسابی بارونه این روزا،یکم تردید کردم، میل به استخاره داشتم،اما گفتم هرچی باشه سفره،نهایتا کل تایم تو هتل استراحت میکنیم و خوش میگذرونیم.
دیروز صبح که با بیحالی بیدار شد و اولین تب زندگیش رو بعد از بیماری ویروسی نکبتی که تازه از سرگذرونده تجربه می کرد،خدا رو شکر کردم که توی سفر اینطور نشد.خدا رو شکر کردم و عجیب احساس کردم که خیری توش بوده که این سفر کنسل شده.حالا من اینجام و همسر توی اتاق خودمون خوابیده و دیشب از فرط خستگی نشد حتی یک کلمه با هم حرف بزنیم.
دوس دارم که خوش باشیم این هفته. دوست دارم خستگی همسر جاشو بده به روحیه ی تازه ای که برگرده سر کاراش.دوست دارم هانی زود خوب بشه و بریم تهران حداقل یکم بگردیم.دوست دارم فضای خونه شاد و مرتب باشه این روزا،اما میدونی از اون طرف هم محتاج رها شدنم....