فردا شکل امروز نیست

۲۰ قرنِ نو

شنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۱، ۰۳:۴۴ ب.ظ

۱.انقدر خانه به هم ریخته است که از صبح که چشمم را باز کردم توی فکر بودم که به کارگر زنگ بزنم و خدا خدا می‌کردم که قبول کند، اولی وقتش پر بود، گفت به همکارم می گویم، و برای نفر دوم راهِ خانه‌ی ما دور بود.(بماند که هربار این این جمله را از کسی می شنوم توی دلم می‌گویم سر و ته این شهر ۳۰ دقیقه است،دور و نزدیک ندارد)

نفر سوم که خانمی بود که چندین بار هم آمده اما کارش آن‌طور که دوست دارم تمیز نیست،قبول کرد.

از بعد از تماسش توی دلم دارم برایش می‌گویم که من دوست دارم چنین و چنان باشد تمیزکاری.

جاروی هال و آشپزخانه را تمام کردم،حالِ خوشی دارم،سبک‌بار/بال و پرتمنا.

موضوعِ کوچکی ذهنم را مشغول کرده که لازم دارم بنویسمش تا ردش را بزنم و پودر شود برود پی‌کارش.

حالا نشسته‌ام کارهایی که کارگر باید انجام بدهد را می‌نویسم تا فردا با خیالی آسوده‌تر و گفتگویی شفاف‌تر به کارگر بسپارمشان.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۱/۲۰
فاطمه سادات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی