فردا شکل امروز نیست

آخرین روزهای اولین ماهِ بی پایان قرنِ نو

دوشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۱، ۰۲:۴۷ ق.ظ

می نویسم می نویسم می نویسم...دلم می‌خواهد ساعت‌ها بنویسم.به هزار شکل مختلف.با هزار زبان...بی دغدغه.

نیمه‌شبِ سرد فرروردین است.روز خوبی را پشت سر گذاشتم. خوب یعنی چه؟یکی از تعاریف خوب برایم این است که ساعتی با کیفیت با پسرک با هم وقت بگذرانیم،که امروز به هوای نسیمکِ خنک بهارجان توی بالکن سپری اس کردیم،به صرف صبحانه و بعد هم سرو سامان دادن به باکس گلدان‌ها .(که کار عقب افتاده‌ای بود)

بعد پسرک به بازی مشغول و من مرتب‌کاری مدنظرم را انجام دادم و جارو زدم.

برای افطار غذا پختنی نداشتم و مهمان بودم،

تقریبا بر سر تصمیم صبحم ماندم.

پسرک شاد و سرحال بود و بعد به خواب عصر رفت و من در سکوت خانه تمرینم را نوشتم.

بعد از افطار و بازی یک ساعتی بیشتر مشغول بازی شد و من آشپزخانه را سرو سامان دادم.

بعد هم دور هم بازی کردیم وخوراکی خوردیم و خواب رفت.

با همسر وقت کوتاهی گذراندیم و من بعد از پخت سحری خلوتم را در آغوش گرفتم...

این یکی از تعاریف من است از روزِ خوب.

دوست دارم این روزها خودم را بنویسم.فکرهایم را.اینکه از دین چه فهمی پیدا کرده ام.از خدای عزیز و در سایه‌ی این فهم کجای قصه ایستاده ام؟

دوست دارم خودِ خودم را که در آغوشِ تو است را تماشا کنم و بعد دیگر هیج نبینم و نباشد، جز تو...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۱/۲۹
فاطمه سادات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی