بیداری با عاقبت دوسداشتنی.
اینروزها فکر میکنم چقدر مسولیت پذیرم؟ و راستش وقتی خیلی شفاف نگاه میکنم، ردپای رفتارهایی رو میزنم که مطابق با این عنوان نیست.مسولیت این روزها برای من، تعریف شده از وظایفی که انتخابشون کردم.کارهایی که لازمه برای رسیدگی به اون وظایف انجام بدم.ممکنه جایی انتخاب کنم کم بخوابم تو ببینم ایا در زمان خلوت شب اگر بهش برسم نتیجه چه طور خواهد بود؟ یا لازمه براش انتخاب کنم که بخشی از هزینهی دلخواهم برای فلان نورد رو به کاری اختصا بدم که اون مسولیت رو در بر بگیره.
مسولیت برای من این روزها شده انتخابها و رفت و برگشت بین هزینههای ناشی از اون.نکته مهم و سخت برای من غر نزدنه.اینکه از انتخابم غر نزنم،چه کلامی و چه رفتاری، توقع ایجاد نشه برام برای انتخاب هام...
باید می موندم بیدار.این بی مسولیتی بود که بخوابم اون موقع.
و اگر تمام فردا رو خوابالود باشم،این انتخاب من بوده و نمیخواد به کسی راجع بهش غر بزنم...