تشکر ویژه از خدا
يكشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۴۱ ب.ظ
خواب رفته، خواب نیمروز، چه طور؟ فکر میکنم حالش به راه نبود برای همین خواب رفت.اومد بعد از نمازم سرش رو گذاشت روی پام و گفت تپ تپم کن و چند دقیقه بعد خواب بود،استویای شیرینِ مامان.
گذاشتمش توی رختخواب،خوشحالم که از صبح باهاش همراه شدم.درواقع دیروز تلنگری بود برام،چراغی بود.که موانع ذهنیم رو پیدا کنم و ببینم کجا دارن رابطهمو خراب میکنن؟امروزم هرجا گفت بغل، بغل دادم،خواست بشینه روی کابینت،مهیا کردم نشست، چندبار شمع روشن کردیم،کنی هم با گشودگی ناراحتیاشو شنیدم.
و حالا خوشحالم که یک لیوان نسکافه دارم و تا بیدار شدنش زمان برای رسوندن فایلهای صوتیم به یک جایی.
پینوشت: من محوِ سبحانالله شدهام،محوِ الحمدُ لله...
۰۱/۰۳/۲۲