فردا شکل امروز نیست

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۱۱
فاطمه سادات

حرفی برای گفتن ندارم،فقط خواستم بگویم آرزوی دیداری را،مثل نور شمعی در مقابل طوفان توی دلم دارم زنده نگه می دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۰۱
فاطمه سادات

هنوز وقتی می خوام بنویسم اینجا رو باز می کنم.بعد میرم بلاگفا رو باز می کنم.و در نهایت سرگردانی یکی رو انتخاب می کنم برای نوشتن.

بعد از مدت زیادیه که دارم از لپ تاپ استفاده می کنم.هانی خوابیده و منم بعد از مدتی عصر خواب طولانی رفتم و اگرچه الان خوابم میاد ولی دیگه گفتم بشینم و فایل های گوشی رو متقل کنم روی لپ تاپ که گوشی بیچاره سبک بشه.

این روزها بدجوری مرگ و یادش سایه کرده رو فکرم.اگرچه رفیق خوبیه ولی هنوز انس زیادی باهاش نگرفتم.

امروز یک ساعت رفتم پیاده روی.امروز و خیلی روزهای دیگه فکر می کنم اگر امروز بمیرم چی میشه؟

امروز و خیلی روزهای دیگه فکر می کنم رفتم استخر،و میخوام بپرم توی 4 متری.امروز و خیلی روزهای دیگه فکر می کنم کاش دستم رو بگیری وقتی می پرم توی 4 متری.

امروز و خیلی روزهای دیگه فکر می کنم 4 متری مثل 30 سالگیه.وسط زندگی.کلی مسولیت.کلی چیزای قبلی که باید یادت باشه تا بتونی خودت رو نگه داری و در عین حال سنگین نکنی خودت رو، که بتونی بیای روی اب.

امروز و خیلی روزهای دیگه فکر می کنم دوست دارم بنویسم، بنوازم،رنگ کنم.بدوم.

امروز و خیلی روزهای دیگه با تمام وجود دلتنگ می شم از ندیدن یک نفر.فارغ از فاصله ای که بینمون هست.

امروز و خیلی روزهای دیگه میگم خدا برام حساب می کنی اینا رو؟

یاد تنگه دار به خیر.یادس به خیر که دستای رضا رو گرفتم و رفتم زیر آب.دوس دارم مرگ برام اون تجربه ی ناب باشه.

ذیگه وقتی کسی می میره به خودم نمی گم مرد.میگم ااا فلانی هم رفت اون طرف.

هنوز تیزه.هنوز برنده س.هنوز اشکم رو جاری می کنه.غم به دلم میاره.خدایا مددی بفرست...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۲۷
فاطمه سادات

روزهای سبکی رو دارم میگدرونم.بارهای قدیمی و کهنه رو میزارم روی زمین و بعد که نگاهشون می کنم می بینم تاول های روی شونه هام از هیچ هاییه که به دوش می کشیدم.

حالا تو با اون قلم زیبات برام می نویسی روزهای جدیدم رو؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۹:۵۳
فاطمه سادات

به مناسبت کلاس نویسندگی کوچکمان وبلاگ بلاگفا را بعد از مدتی به روز کردم.

به مناسبت کلاس نویسندگی کوچکمان، دارم یاد میگیرم کلیشه های مزاحم توی نوشتنم را کنار بگذارم، مثل خیلی چیزهای مزاحم دیگری که این روزها درگیرم با کنار گذاشتنشان.

سخت؟هست و نیست! هست چون ریشه کرده ام تویش انگار، نیست، چون زیر سایه ی رحمت و مهربانی تو دارم این کار را انجام می دهم.

رحمتت که این روزها شامل حال من است.

پرانتز باز: خیال نه! اطمینان دارم که توی آغوش توام خدای مهربان.میخواهم‌ با صدای بلند بگویم اطیمنان دارم‌ و انقدر این جمله را تکرار کنم تا قلبم ایمان بیاورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۹ ، ۰۱:۳۶
فاطمه سادات

با ع حرف می زنم، پیکان می زنم،تمرین مایندفولنس انجام میدم، بگو بخند می‌کنم،تست میدم،اما!شب که میشه،وقتی همه خوابن،دراز می کشم و از ته دلم تو رو صدا میزنم.من از تو می خوام...از خود خودت...از ته دلم.از عمق وجودم.من اینجام،و رحمانیتت رو صدا می زنم خدای بزرگ و مهربان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۹ ، ۰۱:۴۷
فاطمه سادات

داری شیر میخوری،من دوس دارم وقتی خواب‌ رفتی خونه رو جارو کنم،نمازمو بخونم،بقیه خونه رو مرتب کنم و تمرینای فردامو بنویسم و مطلب سایت رو شروع کنم و تقویم دیواریمو تزیین کنم و چیزی گوش کنم و فکر کنم و فکر کنم و ذوق کنم و فکر کنم ‌که چرا غم ها انگار اصیل ترند؟در حالی که شادی ها و رضایت از این همه نعمت دارد توی دلم موج می زند...

یعنی زمان کش می آید؟بعد چای دم کنم و انار ها را دون کنم و منتظر بمونم تا بیاد همسرجان...

دارم به سفارش فاطمه زیارت چیست گوش می کنم و هیچ تصوری ندارم از پیاده روی اربعین ولی دلم میره برای وقتی که پامو گذاشتم توی حرم و از خجالت سرم پایین بود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۹ ، ۱۵:۴۰
فاطمه سادات

امروز شروع بود، باید بگم که اینستاگرام افت بزرگیه.حتی شاید وقتی تجربه ی والوگری رو میخونم و فکر می‌کنم بهم‌ چیزی اضافه میشه.من بیشتر از اضافه کردن دانشم، به این احتیاج دارم که خودم رو،خود واقعی م رو پیدا کنم.کنار‌تو و این در خلوتی دور از رسانه ها به دست میاد.امروز روز خوبی بود برای شروع...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۹ ، ۰۱:۲۲
فاطمه سادات

با این عبارت و عبارت متضادش توی پیج نگار خاکی اشنا شدم.فست فشن و اسلو فشن.مد پایدار.خببب،بگذریم که حسم به هر دو عبارت بازی های رسانه ایه.سرگرمی های جدید.اما خب این روزا دارم به چیزی میرسم که فکر میکنم این عبارت اسلو براش توصیف خوبی میتونه باشه.البته اسلو فشن نه! اسلو لایف.چند روزه که بعد از گذروندن سخت اون حال بد،اینستا رو کمتر نگاه میکنم.امروز با خودم دودوتاچارتا کردم که الان نقش و مسولیت هام چیه؟دیدم کم نیست،در حال حاضر،به ترتیب،دخترم،همسرم،مادرم،مربی ام و مسول ی صفحه از یک مجموعه‌.

و این ها کم نیست برای پر کردن وقتم!پس‌بیکاری و حس بیکاری تعطیل‌.پس هرچقدر دوست دارم موثر باشم در این حوزه ها باید بگنجه.

و چقدر فکر اینها هرچقدر ساده داره به من حس شوق میده...

حس آهسته و با کیفیت زندگی کردن.حس خوب توجه به جزئیات.حس خوب شکرگذاری این همه نعمت که ازش غافلم...

حس این‌که مسیرم رو برای رسیدن به تو پیدا کردم.

حالا آروم آروم دستم رو بگیر و ببرم بالا.حس الانم سبکبالیه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۹ ، ۱۳:۴۳
فاطمه سادات

خواب الودگی و بی وقت خوابیدن و خوابای بیخود دیدن که از لایه های زیرین ناخوداگاهم اومده بودن

اضطرابی که درش باز شد و گفتگویی که به فردا انداختمش

نونی که نشنیده بود همسر و مجبور شد با خستگی بره بخره

من که دارم تلاش می کنم به حال ناخوب خودم غلبه کنم و حلوا درست کنم 

و دارم با خودم حرف می زنم

هانی که داره سعی می کنه بخوابه

برنامه غذایی خنده داری که هیچ کدومش رو درست نکردمچت با عمه ولی این وسط حالمو خوب کرد

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۰۱
فاطمه سادات