جورِ دیگر
از دور که نگاه میکنم می بینم که خیلی وقت ها اصرار دارم جور دیگری باشم.اصرار دارم نپذیرم این شرایط فعلی را توی هر زمینه ای و بروم سراغ شرایط دیگری و این گاهی یعنی فرار کردن از شرایط فعلی.چون هیچ موقعیتی نیست که سخت نباشد.هیچ راهی نیست که زمین نزندم.
خدای بزرگ،که ایمانم به تو مثل شعلهای در باد است برایم،شعله ای که گاهی باد می فروزدش و گاهی کم سو میشود اندازهی نور شمع.خیلی احساس تنهایی میکنم.دلم میخواد ذهنم را خاموش کنم.نفسم را خاموش کنم و فقط تو باشی و تو.
دلم معنویتی بی حصر و حد بی کران میخواهد دلم آرامش دائمی،سحر،فهم واقعی حرفهای تو و زندگی در لحظهی حال و در زمان حال را می خواهد.
میخواهم اعتماد به نفسم را بالا ببرم و والد منفی نگر درونم را یک گوشه بنشانم.
خدایا توی این سفرِ اخری که رفتم،فهمیدم که هیچ چیزی رو بدون تو نمیخوام.حتی خودم رو...پس بگیر همه رو،بگیر هر آنچه از میل و فکر و خواهشیه که تو رو از من میگیره