فردا شکل امروز نیست

حسین آرام جانم

چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۴۰ ق.ظ

چقدر منتظرم که صبا بنویسد، هر روز میروم و وبلاگش را چک می‌کنم.چقدر خوشحالم که کتیبه‌ی بزرگ یا حسین که از آن سفر عجیب و به یاد ماندنی کربلا برای مامان سوغاتی آورده بودیم حالا روی دیوارمان جا خوش کرده. چقدر خوشحالم که از انبوهِ خشم‌ها و استیصال‌ها و حس‌های درهم برهم امروز عصر، توانستم با تلاش زیاد و زور زدنِ زیاد جان خودم و کودکم را تقریبا سالم بیرون بکشم.
چقدر خوشحالم غم دارم.
چقدر خوشحالم که مدام از خودم می‌پرسم که این حرف را برای چه میگویی؟این کار را برای چه انجام می‌دهی؟چقدر خوب است که وسط جلسه یادم افتاد که قلبم را یادم نرود و قرارم را با قلبم.
چقدر خوب است که تو را دارم حسین...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۱۲
فاطمه سادات

نظرات  (۱)

سلام سادات جان خیلی دلم تنگ شده بود برای نوشته هات امروز گفتم ی سچی بکنم شاید فعال بودی....مثل همیشه عالی

اخرین خبری که ازت داشتم باردار بودی...تبریک میگم مادر شدی...تو بهترین مامان فاطمه دنیایی

پاسخ:
سلام دختر بهار،تو از خودت بگو،کجای کره‌ی زمینی؟ممنونم برای تبریکت، ووووو سرزدنت.خوشحال شدم.من بین بلاگفا و بیان سعی میکنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی