فردا شکل امروز نیست

سردرگمی

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ب.ظ

مثل روزهای کودکی که از خواب بعد از ظهر چشم هایم را باز می‌کردم و می‌دیدم همه قبل از من بیدار شده‌اند و دارند بساط چای بعد از ظهر را فراهم می‌کنند یا حتی چایشان را هم خورده‌اند.

و من یک جورهایی حس غافلگیر شدن نه چندان دوست‌داشتنی بهم دست می‌داد و نه دلم میخواست بلند بشم و با اون ماجرای نصفه نیمه مواجه بشم نه دوست داشتم بخوابم دوباره.یا مثل روزی که به کلاس دیر می‌رسیدم و تا آخر انگار حالم خوش نبود.

امروز همه‌اش همین حس و حال را دارم.نمیخواهم بروم توی اتاق مدیر و کارهایم را انجام بدهم.امده ام توی کلاس فاطمه نشسته ام و برخلاف میل فاطمه دارم کلاس را مشاهده می کنم.انگار هیچ کاری ندارم.انگار می‌خواهم امروز زودتر تمام بشود و بروم خانه.مثل روز های اخر اسفند که بچه ها کم هستند و هیچ کار خاصی نیست و هی فقط داری دور خودت توی مدرسه می چرخی.با این تفاوت که کر هست.زیاد هم هست و شاید اصلا این رفتار یک مواجهه ذهن من باشد با کارهای عقب مانده ام.انگار حس روزهای بهاری را دارم‌.روزهایی که حالم هم خوب است و هم خوب نیست.مثل دلشوره ی عصر ۱۳ فروردین...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۴
فاطمه سادات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی